

افسانه عادی بودن
گابور مته
به این باور رسیده ام که در پس کل مرض های مزمن واگیردار که امروزه ما را زیر ضرب خود گرفته، خواه فیزیکی باشد خواه روانی، چیزی در خود فرهنگ ما وجود دارد که به انحراف رفته است. چیزی که باعث ایجاد دردهای ناخوشایندی است که ازشان رنج می بریم و از آن مهم تر در ایدئولوژی مان نقاط کوری وجود دارد که نمی گذارد این وضع خطرناک را به وضوح ببینیم، چه برسد به این که بخواهیم کاری برایش بکنیم. این نقاط کور، که در فرهنگ ما شایع است و در حرفه ی خود من تا حد فاجعه باری فراگیر، نمی گذارد از ارتباط هایی که سلامت ما را به زندگی های عاطفی اجتماعی مان متصل می کند آگاه شویم.

غروب بت ها
فردریش نیچه
دست برداشتن از جنگ یعنی دست برداشتن از زندگی بزرگ... «آرامشِ روح» چه بسا یک بدفهمی ست و بس.
پیشنهادهای الفبا
با ما به کمیاب ترین ها دست پیدا کنید
آدم رویایی خاکستر رویاهای گذشته اش را بی خودی پس میزند ، به این امید که در میانشان حداقل جرقهء کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند.
تا این آتش احیا شده قلب سرمازدهء او را گرم کند و همه آنها که برایش عزیز بودند، برگردند.
فیودور داستایفسکی
جستارهایی در باب عشق
داستانی در اسطورهی یونان میگوید در زمان یونان باستان، انسانها بیش از امروز قدرتمند بودند؛ آنها دو سر، چهار دست و چهار پا داشتهاند. روزی زئوس، خدای خدایان برای اینکه بتواند در مقابل انسانها بایستد و آنها را شکست دهد، این موجودات را به دو نیم کرد، از آنجا بود که هر انسان نیمهی گمشدهاش را جستوجو کرد و هنوز همهی انسانها به دنبال نیمه گمشدهی خودشان میگردند؛ اما برای دست یافتن به این عشق، حاضرند چهقدر جستوجو کنند؟ برای رسیدن به این عشق، حاضرند چه چیزهایی را نادیده بگیرند یا چقدر اقرار کنند؟ چه آسیبهایی بزنند و چه آسیبهایی ببینند؟
بنی آدم
محمود دولت آبادی
عجیب آن که چهره ای رنگ پریده نداشت. بازوهایش را گرفتند و بردند طرف کاسه بیل جرثقیل، چارپایه و یک تن از کلاه پوشان هم با او برده شدند بالای ستون و مرد قوزی همچنان داشت آخرین تلاش هایش را می کرد مگر بتواند پایه ی چوبی پرچم را که تا حالا لق کرده بود، بیرون بیاورد؛ اما هنوز نتوانسته بود.